خب!
این دفعه می خوام در مورد یه قرار با هم صحبت کنیم.
هر
کدوم ما وقتی که با یه شخص مهمی قرار ملاقات داریم، از دو ساعت قبلش حاضر
می شیم، خودمون رو مرتب می کنیم، تمرین
می کنیم که چی می خوایم بگیم، و حتی
نیم ساعت زود تر از وقت قرار هم در محل تعیین شده حاضر می شیم تا راس
ساعت مقرر خدمت برسیم...
فکرم همهجا هست، ولی پیشِ خدا نیست سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!
از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانیست!
این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟ چندیست که این حافظه در خدمتِ ما نیست
ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد تا فکر من از قسطِ عقبمانده جدا نیست
هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند گفتند که این بهرۀ بانکیست، رِبا نیست!
از بس که پیِ نیم وَجَب نانِ حلالیم در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست
بَه بَه، چه نمازیست! همین است که گویند راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست
___________________________________________________________________________________________________
در نماز احساسها گل مى دهند
گفتگوها بوى سنبل مى دهند
از گلوها بغض ها خالى شود
روى لب لبخند پیدا مى شود
دوست دارى با خدا صحبت کنى
نور را در خانه ات دعوت کنى هست
شیرین تر ز شهد هر عسل
نغمه حىّ على خیر العمل
رو به سوى قبله با آغوش باز
خویش را گم کن در آغوش نماز